معنی بازجویی کردن
لغت نامه دهخدا
بازجویی کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) تحقیق. تفتیش. تجسس. فحص. بازجست. پژوهش کردن. عملی ابتدائی که معمولاً از طرف مأمورین شهربانی یا ژاندارمری هنگام دستگیری متهم برای کشف حقیقت اتهام و تشکیل پرونده جهت فرستادن به محاکم دادگستری انجام میدهند.
بازجویی
بازجویی. (حامص مرکب) عمل بازجو. تفتیش. تجسس. تحقیق. فحص. بازجست. پژوهش. پیشتر بجای این کلمه تفتیش کتبی و اقتراح و تحقیق بکار میرفت: ازبازجوئی نوشته های فلان معلوم شد که حق بجانب اوست.
فارسی به انگلیسی
Cross-Examine, Cross-Question, Inquire, Interrogate, Question, Quiz
تعبیر خواب
تعبیر خواب بازجویی اگر خواب ببینید کسی شما را بازجویی می کند، نشانه آن است که در پایدار کردن روابط خود با دوستانتان شکست خواهید خورد. -
حل جدول
فارسی به عربی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استفسار، استنطاق، بازپرسی، پرسش، تحقیق
سیمجیم کردن
استنطاق کردن، بازجویی کردن، بازخواست کردن، پرسوجو کردن
فارسی به آلمانی
Nachforschen, Nachforschung (f), Suche (f)
فرهنگ معین
(حامص.) پرس و جو از متهم، استنطاق.
فرهنگ عمید
تحقیق و پرسش از متهم یا مظنون دربارۀ موضوع اتهام،
واژه پیشنهادی
سین جیم
معادل ابجد
313